settings icon
share icon
سوال

بی دین کیست؟

جواب


واژه بی دین به معنی «بی ایمان، بی مذهب » و یا «ضد دین» است. بی دین به فردی گفته می شود که دین را قبول ندارد. امروزه این کلمه ارتباط زیادی به سایت infidels.org پیدا کرده است که به ایمان مسیحیان حمله می کند. بی دین های اینترنتی، که به آن شبکه سکولارها نیز گفته می شود، یکی از وب سایت های اصلی آتئیست ها و طبیعت گراها در اینترنت است. هدف آن حمایت از جهان بینی طبیعت گرایی عنوان شده است. مدافع دینی (اپالوجیست) مسیحی جی.پی هلدینگ می گوید، «تعداد کمی انسان باهوش در شبکه سکولارها هستند، اما در کل تبدیل به پناهگاهی شده برای همه شک گراهایی که خارج از محدوده تخصصی خود قضاوت می کنند»

هدف این مقاله تکذیب جامع همه مسائل مطرح شده در این سایت نمی باشد. بلکه هدف ما عنوان برخی از مغلطه های این وب سایت است:

بی دین (کافر) کیست؟ — انکار وجود مسیح

یکی از ادعاهای بی دین ها در اینترنت این است که اصلا عیسی مسیح هرگز وجود خارجی نداشته ، فرضیه ای که برای مدت طولانی در تحقیقات پژوهشگران عهد جدید بوده است اما پژوهشگران سرشناس هرگز حمایتی از این فرضیه نکرده اند. مارشال گوین (Marshal Gauvin) در مقاله اش با نام «آیا عیسی مسیح وجود داشته است؟» با قاطعیت می گوید،«معجزات اتفاق نمی افتند. داستان معجزات دروغ است. بنابراین اسنادی که در آن داستان های معجزه آمیز با حقایق آمیخته شده اند غیرقابل اعتماد هستند، چون کسانی که این داستان ها را ساخته اند به راحتی جزئیات آن را هم اختراع کرده اند که واقعی به نظر برسند». اگر کسی می تواند بر روی دیدگاه طبیعت گرایی پافشاری کند و فرض را بر این بگذارد که معجزه غیر ممکن است پس دیگران هم می توانند بر روی دیدگاه خداپرستانه خود تاکید کند و فرض کنند که خدا وجود دارد. در هر صورت این بحث خودش را تکذیب می کند.

عدم صلاحیت و درک بسیار نادرست گوین از مسائل را در این پاراگراف بیشتر می توان دید:

درباره نظریه مصلوب شدن مسیح، چه توضیحی برای این مطلب داریم که چرا در هشت قرن اول تکامل مسیحیت، تصویر بره را به جای انسان بر روی آثار هنری مسیحیان می بینیم که بر روی صلیب برای نجات جهان عذاب می کشد؟ نه نقاشی های موجود در گورهای دخمه ای و نه مجسمه های موجود در قبر مسیحیان هیچ کدام نقش یک مرد بر روی صلیب را ندارند. بره در همه جا به عنوان سمبل مسیحیت استفاده می شد. بره ای که صلیب را به دوش می کشد، بره ای در پیش پای صلیب، بره ای بر روی صلیب. برخی از آثار هنری بره ای را با سر، شانه و دست انسان نشان می دهند که صلیبی در دست دارد – بره خدا که به شکل انسان پنداشته شده است – افسانه مصلوب شدن به حقیقت می پیوندد. پاپ آدریان یکم در آغاز قرن هشتم، با تایید اعتقادنامه شورای ششم قسطنطنیه،دستور داد که از آن به بعد تصویر انسان به جای بره بر روی صلیب در آثار هنری بکار گرفته شود. هشت قرن طول کشید تا مسیحیت سمبلی برای نجات دهنده خود ایجاد کند. برای مدت هشت قرن، مسیح بر روی صلیب بره بود. اما اگر مسیح واقعا مصلوب شده بود پس چرا جای او بر روی صلیب برای این مدت طولانی توسط بره تسخیر شده بود؟ با توجه به تاریخ و منطق، و نشان بره بر روی صلیب، چرا باید مصلوب شدن عیسی مسیح را باور کنیم؟

حتی نیازی به تفسیر این بحث برای یک مسیحی با حداقل دانش کتاب مقدسی نیست. گوین حتی اشاره ای به نشان بره پسح مسیحیت نیز نمی کند، آیا ارزش عنوان کردن هم نداشت؟

بیایید بر روی سه نکته از مقاله های سایت بی دین ها تمرکز کنیم: نبود منابع سکولار، مقایسه انجیل های قانونی با منابع گنوسی، و شباهت های نسبت داده شده به پاگانیسم (دوگانه پرستی).

در ابتدا اجازه دهید به اشاره یوسف فلاوی به عیسی را بررسی کنیم. گوین می گوید:

در سال های پایانی قرن اول میلادی، یوسف فلاوی ، تاریخ نویس مشهور یهودی، اثر معروف خود به نام «دوران های باستانی یهودیان» را نوشت. در این اثر نامی از عیسی مسیح آورده نشده است. و دو قرن بعد از مرگ فلاوی هم نام عیسی مسیح در تاریخ آورده نشد. مجله و نشریه در آن زمان نبود. کتاب ها به صورت دست نویس کپی برداری می شدند. بنابراین اضافه کردن و یا تغییر متن اصلی کار ساده ای بود. کلیسا گمان می کرد که یوسف فلاوی باید مسیح را به رسمیت بشناسد و تاریخ نویس مرده مجبور شد که این کار را بکند (اشاره به دستکاری اثر او پس از مرگش دارد): «حال در این زمان یک انسان خردمند به نام عیسی، اگر جایز باشد که او را انسان بنامیم چراکه او کارهای شگفت انگیزی انجام داد، معلم کسانی بود که حقیقت را با کمال میل دریافت کردند. او تعداد زیادی از یهودیان و غیریهودیان را به سمت خود جذب کرد. او مسیح بود و زمانی که پیلاطس او را به توصیه روحانیون ما مصلوب کرد، کسانی که او را دوست داشتند فراموشش نکردند، او در روز سوم دوباره زنده شد و بر آنها ظاهر گشت، همانطور که پیامبران الهی این وقایع و ده ها هزار چیز جالب دیگر درباره او پیشگویی کرده بودند، و مسیحیان که نام گروه خود را از او گرفتند تا به امروز هستند».

فرضیه تحریف کتاب روزگار باستانی یهودیان درست است ( اقلیت کمی از محققان بر این باورند که کلیت این متن موثق است). اما وب سایت اینترنتی بی دین ها به این نظریه معتقد است که این متن به طور کامل تحریف و به این اثر اضافه شده است.

برخی دیگر از دلایل برای پذیرفتن این متن به عنوان یک منبع تقریبا موثق بعد از حذف تحریف ها چه هستند؟ احتمالا مهمترین عاملی که باعث شده بیشتر محققان صحت تقریبی آن را قبول کنند این است که مقدار چشمگیری از این متن، شیوه نگارش و گویش یوسف فلاوی را منعکس می کند. علاوه بر این، وقتی قسمت های واضح تحریف شده را حذف می کنیم، متن باقیمانده اصلی منسجم می شود.

اکثر محققان قسمت قابل توجهی از این اشاره به عیسی مسیح را ویژگی و مشخصه یوسف فلاوی می دانند، و فقط تعداد اندکی از عبارت ها مشخصا مسیحی هستند. علاوه بر این، بسیاری از عبارت های یوسف فلاوی در ادبیات مسیحیان وجود ندارند. در عوض، عبارت ها و اصطلاحاتی در آن وجود دارد که بعید بود مسیحیان از آنها استفاده کنند. سپس عبارتی وجود دارد که هر محقق مسیحی می دانسته که اشتباه است («او پیروان بسیار از بین یهودیان و غیر یهودیان پیدا کرد»

جالب است که گوین بیان ارجاعات دیگر به عیسی مسیح را نادیده می گیرد. اشاره های صحیح و درستی که تقریبا همه محققان کلیت آن را قبول دارند:

اما حنا که مقام کاهنی اعظم را دریافت کرد و پیرو فرقه صدوقیان بود که در مقام کاهنی و قضاوت بر یهودیان بودند. حنا فرصت خوبی را به دست آورده بود، فستوس مرده بود، و آلبینوس هم هنوز در راه بود، پس شورای داوری را تشکیل داد و یعقوب برادر مردی معروف به نام عیسی مسیح و عده ای دیگر را به جرم قانون شکنی به سنگسار محکوم کرد.

بیشتر محققان این موضوع را یک متن موثق به دلایل زیر می دانند:

1. مدرک نوشتاری ثبت شده ای بر ضد این متن وجود ندارد. این متن در همه کپی های کتاب روزگار باستانی یهودیان پیدا می شود. که این در مورد متن مذکور نیز به کار می رود.

2. استفاده مشخصی از اصطلاحات غیر مسیحی وجود دارد. برای مثال، انتصاب یعقوب به عنوان «برادر مسیح» با عبارت «برادر خدا» که مسیحیان از آن استفاده می کنند مغایرت دارد. بنابراین متن با عهد جدید و با اصطلاحات گفتاری مسیحیان اولیه مطابقت ندارد.

3. تاکید متن نه بر روی عیسی مسیح و نه بر روی یعقوب است بلکه بر روی حنا کاهن اعظم است. عیسی مسیح و یعقوب در این متن ستایش نشده اند.

4. نه این متن و نه متن دیگری عیسی را به یحیی تعمید دهنده مرتبط نمی کند، همانطوری که از یک مسیحی تحریف کننده انتظار می رفت این کار را بکند.

گوین به این بحث ادامه می دهد

در تواریخ تاسیتوس، تاریخ نگار رومی، متن کوتاهی وجود دارد که درباره «کریستوس» موسس گروهی به نام «مسیحیان» صحبت می کند که به دلیل خلاف هایشان مورد تنفر بودند. این گفته تاسیتوس در گزارش او از آتش زدن روم آمده است. مدارک موجود برای این متن قوی تر از مدارک متن یوسف فلاوی نیست. توسط هیچ نویسنده ای تا قبل از قرن پانزدهم نقل قول نشده بود، و زمانی از آن نقل قول شد که فقط یک نسخه از کتاب تاستیتوس در دنیا وجود داشت و گمان می رود که این کپی در قرن هشتم نوشته شد یعنی ششصد سال پس از مرگ تاسیتوس. این سری کتاب های تاریخی در بین سال های 115 و 117 میلادی تقریبا یک قرن پس از تولد مسیح منتشر شدند. پس اگر متون موثق هم باشند چیزی را در مورد عیسی مسیح اثبات نمی کنند.

این ارجاع فقط رد گم کردن است. وجود عیسی مسیح در فلسطین قرن اول مورد سوال نبوده است، و تمامی اشاره های منفی تاسیتوس و دیگران سند محکمی است که حداقل فردی به نام عیسی مسیح برای همه در قرن اول میلادی شناخته شده و شخصیت مهمی در آن زمان بود. چرا این مفسران منفی گرا وجود عیسی مسیح را منکر نشدند؟ اطلاعات خود را از کدام منبع کسب کرده اند؟ علاوه بر این، یکی از ویژگی های تاسیتوس گزارش و تحقیق دقیق بود. قابل اعتماد بودن او به عنوان یک تاریخ نگار، هر ایده ای مبنی بر کسب و درج اطلاعات کورکورانه توسط او را مردود می کند. با توجه به گزارش های منفی تاسیتوس درباره مسیحیان می توان به این نتیجه قطعی رسید که او این اطلاعات را از منابع مسیحی به دست نیاورده است.

آیا تاسیتوس با وجود اینکه مسیحیان را دوست نداشت توسط افرادی ترغیب شده بود تا حرف های آنها را تکرار کند ؟ در نهایت اینکه، ثبت گزارش تحقیر آمیز درباره یهودیان که به اندازه مسیحیان از آنها نفرت داشت این مطلب را کاملا روشن می کند که در نوشتن گزارش های خود با هیچ یهودی عادی و یا حتی فرد مطلع یهودی هم مشورت نکرده است.

گوین اشاره دیگر منابع سکولار به عیسی مسیح را از قلم انداخته است ، مانند مطالبی که در تلمود، و نوشته های لوسیان، پلینی، ستونیوس، تایستوس و تالوس می توان پیدا کرد. اما حتی اگر مجبور می شدیم تا اشاره های نوشته های سکولار قرن اول میلادی را هم در نظر بگیریم باز هم سند محکمی برای اثبات وجود فردی به نام عیسی مسیح را داریم. چرا؟ اگر پیروان عیسی سعی کرده اند تا یک مسیح خیالی بسازند و گفته هایی را به او به عنوان کسی که ادعای مسیح بودن کرده نسبت دهند باعث بروز تعدادی مشکل می شود. اول اینکه، به نظر می رسد به روش کاملا اشتباهی این کار را کرده اند. اگر هدفشان تاسیس یک دین جدید بوده پس باید حداقل طوری آن را طراحی می کردند که بتوانند آن را مطابق با انتظارات پیروان احتمالی بکنند. مسیح در اذهان یهودیان یک فرد قدرتمند نظامی بود که بر علیه امپراطوری متجاوز روم جنگ خواهد کرد. دوم اینکه، تحقیقات جدید به این نتیجه رسیده که شاگردان مسیح صادقانه به آنچه تبلیغ می کردند(پیام انجیل) ایمان داشتند (آماده مرگ زجرآور در این راه بودند، بدون اینکه دست از هدف خود بردارند). سوم ، درباره رستاخیز مسیح به گفته اولین مسیحیان در اورشلیم باید گفت که آنها در این مورد ابزار لازم برای داستان سرایی و جعل نداشتند. اگر وجود عیسی مسیح جعلی بود، به طور حتم آنها در جای دیگری مانند روم بشارت می دادند جایی بسیار دورتر از شاهدان عینی.

علاوه بر این، به وضعیتی که شاگردان پس از مصلوب شدن مسیح با آن روبرو شدند توجه کنیم. رهبر آنها مرده بود. و یهودیان بر اساس سنت اعتقادی به مسیح مرده نداشتند. در واقع یهودیان ارتدکس این عقیده که کسی به طور فیزیکی پیش از قیامت اصلی و پایان دنیا در شکوه و جلال و به صورت ابدی دوباره زنده شود را قبول ندارد. تفسیر یهودیت ربانی از پیشگویی ها در رابطه با رستاخیز مسیح این بود که او در روز قیامت همراه با دیگر قدیسانی که مرده اند زنده خواهد شد. بنابراین شاگردان نباید به ثبت رستاخیز فیزیکی تمایلی نشان می دادند، چراکه مخالف فرهنگ و سنت آنها بود. شاید دلیل این آیه در یوحنا همین موضوع بوده است «چون تا آنگاه آنها هنوز به اين حقيقت پی نبرده بودند كه كتاب آسمانی می‌فرمايد كه او بايد زنده شود» (یوحنا فصل 20 آیه 9). اگر شاگردان مسیح این داستان را از خودشان ساخته بودند پس باید به رستاخیز روحانی اشاره می کردند نه به رستاخیز فیزیکی، چراکه دروغ رستاخیز فیزیکی با کشف جنازه برملا می شد اما آنها با قاطعیت از رستاخیز فیزیکی صحبت کردند و اگر دروغ بود باید جنازه پیدا می شد. در نهایت آنها رستاخیز فیزیکی یعنی آنچه را دیده بودند گزارش کردند. همه آن چیزی که رهبران دینی آن زمان می خواستند خفه کردن مسیحیت بود.

چرا بعید است که مصلوب شدن مسیح ساخته و پرداخته ذهن شاگردان او باشد. بر اساس قانون یهود، اعدام مسیح با آویخته شدن بر روی درخت، او را به عنوان مردی نشان داد که از طرف خدا ملعون شده است (تثنیه فصل 21 آیه 23). مصلوب شدن بدون شک یک فاجعه در ذهن کلیسای اولیه بود، چراکه نشان می داد حق با فریسیان و شورای یهود است و شاگردان خانه و خانواده خود را برای پیروی از بدعت مردی که خدا او را ملعون کرده است رها کرده اند.

بی دین کیست؟ سخنان گمراه کننده

بر اساس گفته گوین

انجیل های زیادی در روزگار اولیه کلیسا وجود داشتند و دست به دست می شدند که اکثر آنها هم تقلبی بود. بین این همه انجیل این انجیل ها نیز وجود داشتند ، «انجیل پولس»، « انجیل بَرتولُما »، «انجیل یهودای اسخریوطی»، «انجیل مصریان»، «انجیل پطرس»، «پیشگویی ها یا گفته های مسیح»، «آپوکریفای عهد جدید». افراد گمنامی این انجیل ها را نوشتند و آنها را به اشخاص مهم مسیحی نسبت دادند تا آن نوشته ها را مهم جلوه دهند. این آثار در نام شاگردان و یا خود مسیح جعل شدند. معلمان بزرگ مسیحی تعلیم می دادند که دروغ گفتن و فریب دادن برای جلال ایمان یک فضیلت است. میلمن تاریخ دان مسیحی می گوید: «فریب و حیله مقدس پذیرفته و اقرار شده بود». دکتر گیلس می نویسد: «شکی نیست که بسیاری از کتاب ها فقط برای فریب دادن نوشته شده بودند». پرفسور رابرتسون اسمیت می گوید: «ادبیات جعلی زیادی باب میل دیدگاه های حزبی وجود داشتند». کلیسای اولیه غرق در نوشته های جعلی دینی بود. از بین این همه نوشته، انجیل های ما توسط کشیشان گلچین شدند و آنها را کلام الهام شده از طرف خداوند نامیدند. آیا این انجیل ها هم تقلبی بودند؟ تضمینی نیست که نباشند. اجازه بدهید بپرسم: اگر عیسی یک شخصیت تاریخی بود ، دیگر چه نیازی برای جعل سند بود تا وجود او را اثبات کنند؟ آیا کسی می تواند فکر جعل سند برای اثبات وجود شخص زنده را حتی به ذهن خود خطور دهد؟ جاعلان مسیحی اولیه یک شهادت بزرگ برای اثبات ضعف علت مسیحیت هستند.

با توجه به اینکه گنوسی ها «انجیل های» خود را به افراد کلیدی در کلیسای قرن اول میلادی مانند پطرس، توماس و مریم مجدلیه نسبت می دادند، باعث می شود تا فکر کنید کلیسای اولیه اسناد خود را به افراد درست و مرتبط نسبت می دادند. چرا باید انجیل ها را به افراد درجه دومی مانند مرقس و لوقا نسبت دهند؟ به علاوه، کلیسای اولیه تایید کرد که مرقس بیشتر اطلاعات خود را از پطرس دریافت کرده است، بنابراین اگر مسئله اعتبار سند است پس چرا به پطرس نسبت داده نشده است؟ در مقاله گوین به این موضوع اشاره ای نشده است. همچنین، انجیل های گنوسی برای اثبات وجود عیسی مسیح نوشته نشدند. بی دین های این سایت اینترنتی نشان می دهند که نه درکی از سابقه گنوسی ها دارند و نه نظم و برنامه ای پشت این اسناد توزیع شده وجود دارد. در کلیسای اولیه حتی بحثی هم در رابطه با صحت و درستی چهار انجیل نبوده است. برای هر کسی حتی با آشنایی تقریبی با تاریخ کلیسای اولیه این بحث قانع کننده نیست.

بی دین کیست؟ ادعای دزدی ابدی از مذاهب دیگر

ادعایی که اغلب در سایت اینترنتی بی دین مطرح شده این اتهام است که مسیحیت انتطباق ادیان و افسانه های مختلف غیر مسیحی است، این ادعا توسط اکثر محققان رد شده است. در رابطه با این اتهام، معنی ندارد که چرا باید یهودیان یکتاپرست، ریشه دار در فرهنگ فلسطینی، با تبلیغ آنچه می دانستند توطئه است خود را به کام مرگ بکشانند.

با وجود این، جیمز استیل در مقاله های تولد از باکره و اسرار کودکی عیسی می نویسد:

با گذشت زمان مشاهده می شد که پادشاهی خداوند تاخیر کرده است. در میان یهودیان هلنی و یونانیان غیرمسیحی که تمایل به مسیحی شدن داشتند، این تاخیر بیشتر از جواب، سوالات بیشتری را مطرح کرد. به علاوه، غیرمسیحیان یونانی، که مسیحیت باید در میان آنها رشد و رونق پیدا می کرد، به طور طبیعی نسبت به هر نجات دهنده جدید و پاداش آسمانی مشکوک شده بودند. این یونانی ها باید از میان دهها فرقه و خدایانی که به وجود آمده بودند یکی را انتخاب می کردند که همه آنها هم قول برکت و فراوانی پس از مرگ را می دادند. عیسی مسیح چیز زیادی برای ارائه به یونانی ها نداشت. او مسیح فناپذیر یهودیان بود که فقط با فرزندان ابراهیم سخن می گفت وبه آنها می گفت تا راه را برای خداوند آماده کنند تا اورشلیم جدید را مخصوصا برای قوم خود بسازد. مسیح مرقسی (اشاره به مسیح و انجیل مرقس) که در اوایل و اواخر قرن اول میلادی برای پیروان خود شناخته شد (قبل از انجیل های متی، لوقا و یوحنا) هیچ کدام از ویژگی های خدایان نجات دهنده و کهن مانند دیونیسوس و هرکول را نداشت. ویژگی تولد از باکره عیسی مسیح که بعدا اضافه شد برای مورد قبول واقع شدن توسط غیرمسیحیان دنیای هلنی لازم بود.

اما همچنان هیچ یک از دو گزارش مربوط به دیونیسوس حرفی از تولد از باکره نمی زد. بر اساس یک افسانه، دیونیسوس نتیجه نزدیکی زئوس و پرسفونه است. هرا به شدت حسودی کرد و با فرستادن تیتان ها تلاش کرد تا او را بکشد. زئوس برای کمک می رسد اما دیر شده بود. تیتان ها همه چیز را به جز قلب دیونیسوس خورده بودند. زئوس قلب را بر می دارد و آن را در رحم سمله قرار می دهد. در افسانه دوم، زئوس با سمله (که یک زن زمینی بود) همخوابگی می کند و باعث حسادت هرا می شود. هرا سمله را قانع می کند تا از زئوس بخواهد شکوه خود را برای او آشکار کند اما هیچ فرد زمینی و فناپذیری نمی تواند به خدایان نگاه کند و زنده بماند. سمله فورا سوخت و خاکستر شد. زئوس جنین را نجات داد و آن را در ران خود تا زمان تولد نگه داشت. همانطور که می بینیم تولد از باکره اتفاق نیفتاده است، دیوسینوس خدای دوباره متولد شده است در حالیکه دو بار در رحم شکل گرفت.

ریچارد کریر داستان را به جای دیگری می برد، «حوروس یونان گفته می شود که هزار سال حکومت می کند سپس می میرد، برای سه روز دفن می شود، بر تایفون پیروز گشته و دوباره زنده می شود ». اما کریر اشتباه می کند. تنها چیزی که می توانیم به رستاخیز حوروس ارتباط دهیم زمانی است که ادغام حوروش و ازیریس را در نظر گرفته بگیریم. اما چنین نظریه ای سرشار از تناقض است، که مصریان بعدها متوجه آن شدند سپس عقاید خود را تغییر دادند تا تناقض ها را درست کنند. در داستان مصری، ازیریس یا توسط برادرش ست در جنگ قطع اندام شده و یا درون تابوتی لاک و مهر شده و به رود نیل انداخته شده است. سپس ایزیس اندام ازیریس را جمع آوری کرده و او را زنده کرد تا از او باردارشود که انتقام ازیریس را بگیرد ( گرچه ازیریس هرگز به طور واقعی دوباره زنده نشد و اجازه بازگشت به دنیای زندگان را نداشت).

سایت بی دین با چنین اطلاعات نادرستی از اساطیر و خدایان غیرمسیحی پر شده است ومسیحیان را متهم می کند که اطلاعات خود را از روی آنها کپی کرده اند. کوچکترین مدرکی برای چنین ادعاهایی وجود ندارد.

بی دین کیست؟ — نتیجه گیری

سایت اینترنتی بی دین ها فقط یک بسته بندی تازه از توطئه های قدیمی است، همچنین شامل گزافه گویی و اطلاعات نادرست و پر سر و صدا می باشد که این اطلاعات زمانی درازی است که مورد توجه محققان نیستند. با این وجود، این سایت اینترنتی به جذب ترافیک اینترنتی ادامه می دهد. در تاریخ چیز های کمی حتمی هستند، اما تا اندازه ای شک گرایی وجود دارد که کار تاریخ دانان را غیر ممکن می کند. علاوه بر این، این نظریه که مسیحیان از داستان های اساطیری ادیان غیرمسیحی قرض گرفته اند و عیسی مسیح هرگز وجود نداشته است نیاز به یک شک گرایی دارد که چه منابعی معتبر هستند و منابع دیگر چگونه باید تفسیر شوند. در پایان، اگر حق با بی دین های این سایت باشد و عیسی مسیح هرگز وجود نداشته، این باعث می شود که مسیحیت به یک پدیده خارق العاده تر حتی نسبت به اینکه اگر او وجود داشت تبدیل شود. همانطور که سراینده مزامیر می گوید «احمق ها در قلب خوب می گویند که خدا وجود ندارد» (مزامیر فصل 14 آیه 1).

English



بازگشت به خانۀ فارسی

بی دین کیست؟
Facebook icon Twitter icon Pinterest icon Email icon این صفحه را به اشتراک بگذار:
© Copyright Got Questions Ministries